- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
امشب شب تجـدید پیمان با حسین است این آخـریـن شـام امـام عـالـمـیـن است امشب حسین از کـوفیـان مهلت گـرفته از یک یکِ یـاران خود بـیـعـت گرفته دلهــای مـشتـاق شـهـادت بـی قــرارنــد عشاق حق سر در گـریبان نـالـه دارند هر کس که فـردا با خـدا دارد مـلاقـات مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات دردانــه جـا بـر زانــوی بـابـا بـگـیـرد بــارانِ اشـک از گـونـۀ مــولا بگـیـرد گــاهی ز صحــرا خـارها را می زداید گـاهـی نـظـر بـر زیــور دخـتـر نمـاید زینب سرِشب تا سحر در اضطراب است هم فکر هجر یار، هم قحـطی آب است امشب غـم دل گـفـتـن و پـاسخ شـنـیـدن فـردا اسیـری رفـتن و سیـلـی چـشیـدن وقـتی سپـاه و خـیـمه بی عـبـاس گـردند آمـاج سـیـلی غـنچـه هـای یـاس گـردند امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر فـردا مـیـان قـتـلگـه در خـون شـنـاور امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است فـردا بـه زیـر سـمّ اسـبـان سپـاه اسـت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
کنون که برق نگاه تو در نگــاه من است زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است به من مگــو که بســازم ز درد دوری تو پس از تو حالت من لحظهلحظه سوختن است من از شـکــایت تو از زمــانــه دانــستــم که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است نمیشــود که بسوی مــدینــه بــرگـردیم؟! دل غــریب من اینجـا هــوایی وطن است سپــرده کــهنــه لـبــاسی بــرای تو مــادر چقدر کرده سفارش: «حسین بیکفن است» چـقــدر نیــزه بــرای تـن تو ســاختــهانــد چقــدر مــرکبشان بیقــرار تــاختن است چــقــدر چشم جســارت به خیــمه میافتد هراس من همه از «سایهسر» نداشتن است مرا رها مکن اینجا که خصم بیپـرواست مرا رهـا مکن اینجا که شمر بددهن است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
من از آتش زدن بال و پرت می ترسم شب به پایان برسد از سحرت می ترسم این جماعت همه در فکر عذابت هستند آه از آتـش روی جــگــرت می تــرسم شوق چشمــان تو با قبــل تـفــاوت دارد بی من زار نـرو از سفــرت می ترسم اصلا امـشب چــقدر توصیـه داری آقا دارم از ایـنـهـمـه اما اگــرت می ترسم چشم من خورد به اکبرجگرم سوخت حسین من ز پــاشیدن جـسم پسـرت می ترسم رحــم بر طفل صغیــر تو ندارند اینها خیلی از تیــر و گلوی ثمرت می ترسم زنــده ای و به سـوی خیمۀ تو می آیند ته گــودال ز چـشمان تــرت می ترسم
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهـان، مسـخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی ات، روح دشت را می سوخت فرات موج زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شـجـاعت و ایـثـار، جـاودانـی شـد ز خـون پاکِ دلیران جان نـثـار تـو بود به جای مـاند اگر نامی از جـوانـمردی ز پـایـمـردی یـاران نــام دار تــو بـود به پـیـشـواز اجل آن چنان کـمر بـسـتی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُـکـوه نام بـلـند تو، جاودان باقی است که سربـلـندی و آزادگی، شعـار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چـمن حُسن، یـادگار تو بود اگرچه گـلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ بـاغِ تـو، آغـازِ نـوبـهـارِ تو بود درخـت عـدل و مروّت که آبـیـاری شد رهـیـن مـنّـت شـمـشـیـر آبـدار تـو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هرچه در او بود، سوگوارتو بود به غـیـرِ داغ محبـّت به دل نـبـود تو را اگرچـه سـیـنۀ هر لالـه داغـدار تو بود ز کاروان تو خاکـستری به جای نـماند هـنـوز دیدۀ یـثرب در انـتـظـار تو بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
فـردا کـه بـر فـراز نـی افـتـد گـذارمـان حیرت فـزای طور شود، جـلوه زارمان فـردا که کهکـشان تجلی است، نـیـزه ها گـردش کند زمین و زمان بر مـدارمان فردا که روز سرخ عروج من و شماست بر روی نـیزه هاست، قـرار و مـدارمان فـردا کـه سـرفـرازی ما را رقـم زنــنـد خورشید و ماه می شود، اختر شمارمان فردا که روزعرضۀ عشق وشهادت است حـیـرت کـنـنـد، عـالـم و آدم ز کـارمان فـردا که از تـبار تـبر، زخم ماند و داغ غــیرت، شـقـایـقـی بـُوَد از لاله زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی است بـر نـیــزه هـا، تـجــلّـیّ پـروردگـارمـان منـظـومـه بـلنـد شهـادت سـرودنی است فردا که عشـق خـیـمه زند در کـنارمان وارونـه نیست، طـالعِ خـون مـن و شـما قـد می کشد بـه عـرش خـدا، آبـشـارمان در ما عـیـان، جـمال خدا جـلوه گر شود چـشـمی کجاست تا شود آئـیـنه دارمان؟ رنگ پریده ای ست به چشم سپـهر، مهر وقـتـی سپـیـده می دمـد از شـام تارمـان کامل عیار سنگ محک خـورده ایـم مـا غیـر از خدا کسی نـشـنـاسد، عـیـارمان ما هـرچه داشتـیـم به پای تـو ریـخـتــیم ای عـشـق، ای تـمـامـیِ دار و نـدارمان چـشم امـید ماست به فــردای دور دست بـر تک سـوار مانـده به جـا از تبـارمان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
بگــذار تـــا بمیــرم و تــنهــا نبــینمت تنها به روی سینه صحـــرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم برگــلــوی تـو شاید بمیرم از غـــم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه به گودال آن طرف دارم دعا به زیر لب آن جــا نبینمت غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد من نـذرکرده ام که به نی هـا نبینمت امشب برای من تو دعاکن که شام بعد بی سر به روی دامن زهـرا ببینمت
: امتیاز
|
ذکر های سقائی دهه اول محرم
ذکر سقائی شب تاسوعا نینوا بـود ، شـورِ انقلاب (2) عتـرتِ عـلی ، از عطش کباب نظر کن به اطفـال مرتـضی عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) ـــــــــــــــــــــــ در حرم ، عزیزانِ بی معین(2) دل غمیـن ، زبیداد مشرکیـن به سـوز عطش، گشتـه مبتلا عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) مجرد همدانی ******************************** ذکر سقائی توسل به حضرت ابوالفضل با وفـا عـلمـدار لشکرم (2) مـظـهرِ عـجـائب بـرادرم دریغا ، که رفتـی مرا زدست فَلَک پشتم از ماتمت شکست (2) ـــــــــــــــــــــــ ای شهید واصل به قرب حق(2) پیکـرت چو گل، شد ورق ورق زبیـدادِ این قـوم خود پرست فلـک پشتم از ماتمت شکست (2) مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت عباس و حضرت علی اصغر اصغر از عطش، در فغان عمو (2) شد زتشنـگی ، ناتوان عمو به خیمه ، ببین بانـگ الأمان رسان آبی از بهر تشنگـان (2) ـــــــــــــــــــــــــ چون عطش شرر، زد بجان عمو (2) رحتمی سویِ، تشنگان ، عمو عمو جان صوابی کن این زمان رسان آبی از بهر تشنگان(2) از نوا ******************************** ذکر سقائی حضرت علی اصغر اصغرم ، توئی بلبل حرم(2) همچو گـل، تو پرپر بـرابرم تو شمع شبستانِ احمدی گـلِ لاله زارِ محمـدی(2) ــــــــــــــــــــــــــ پاره شد، ز پیکان گلویِ تو (2) غرقه خون، چرا گشته روی تو غنچة گـلِ بـاغِ سرمـدی گـلِ لاله زارِ محـمـدی(2) ******************************** ذکر سقائی شهادت حضرت علی اکبر اکبرِ من ای، شبهِ مصطفی (2) نـوگـلِ گلستـانِ مـرتضی تـو آیـا علـی اکبـرِ منی ؟ که غلطان به خون در برِ منی ــــــــــــــــــــــــ شد خـزان ، بهارِ جـوانیت حیـف از این رخِ، ارغـوانیت هـمانـا گُـلِ احـمر منـی که غلطان به خون در برِ منی از مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت قاسم قـاسم ای گل باغ مجتبی (2) نو گـلی ز گلزار مـرتضی دگر قاسمم گشته ام غریب که از دل مرا میرود شکیب(2) ــــــــــــــــ ای جـوان ناکام مه لقا(2) می کند عـمـو بهر تو دعـا توئـی یـادگار بـرادرم شدی غرق خون در برابرم (2) از نوا ******************************** ذکر سقائی خروج از کربلا در برابـر جسم شاه دین (2) گفت و اینچنین زینب حزین که گر رفتم و میگذارمت حسین جان به حق می سپارمت (2) ـــــــــــــــ با تو آمدم، من در این زمین (2) بی تو میروم ، با دل غمین اگر زخمِ تن ، می شمارت حسین جان به حق می سپارمت (2)
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
حسین جان ای همه دار و نـدارم ز فــکـــر دوری تـــو بــیــقـــرارم دعا کن، جان مـادر، ای بـــرادر که امشب، قبل هجران، جان سپارم خدا داند حسین جان ندارم تاب هجران بیا ای جان خواهر دل و جانم ملرزان که گشتم دل غمین و دل پریشان ************************* الا ای خواهرم ، ای نــــور دیده کسی بــهــتــر ز پیغمبر ندیده ولی او هم به سوی حق سفر کرد که هر کس زین قفس آخر پریده الا ای بهتر از جان دلم اینسان مسوزان ز قبل رفتـنِ منِ مشو نالان و گریان بود تقدیر حق گردم چو قربان ********************* تمام کودکان در پیچ و تابند همه عطشان ز بهر جرعه آبند ملائک ، انبیا، هم آل حیدر از این حالات طفلان دل کبابند مگر نبود خدایا مسلمانی در اینجا مگر آب فراتش نبوده مهر زهرا چرا عطشان شدند پس آل طاها ********************** تــمــام کــربـــلا را غــــم گــرفتـه دل زینب عجب مــاتــم گرفته عطش سخت است ، ولی جان برادر دلــم از چیز دیگر، دم گرفته رسد بوی جدائی ز دشت نـیـنـوائــی بیا ای جان خواهر مکن دیگر صدائی صبوری کن ، دلت را کن خدائی
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
شب است و خیمه ها از تاب رفته به پشت ابــــــــــرها مهتاب رفته صدای پای عبــــاس است این جا که چـشم کودکان در خواب رفته *** در این سو آسمان مهتاب بار است در آن سو آســـــمانی تار تار است در این ســـو مادری بی تاب فـــرزند در آن سو حرمله فکر شکار است *** ربـــــاب است و دلی در خون تپیده پر از دلـــــشوره، از هستی بریده چـــرا می بوسد امشب حلق اصغر بمیرم باز هـــــم کابـــــــوس دیده *** شب است و گفت کم کم خواهرش را وصّیت های زهـــــرا مـــــادرش را ز طرز خــنده های شـــــــمر، پیداست که امشب تیـــز کرده خنجــرش را *** من و راهی که پر ســــــوز و گــــــدازه تـــو و غــــــم های تشییع جنــازه خــــدایا مـــی زننـــد انــــگار آن ســــو همـــه بر پای مــرکــب نــــعل تازه *** ببیـــــن آتـــــش زدی خاکـــــسترت را تمــــاشــا کـــن نــــگاه آخـــرت را مــــرا کشتــــی بیـــــا امشب برون آر تو از انگشت خـــود انـــگشترت را
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
شب است و بـوی جـدایی ز کربلا آید صـدای نــالـۀ زیـنـب ز نــیــنــوا آیـد صدای خـوانـدن قـرآن ز حـنجـر اکبر بـرای دفـعــه آخـر چـه بـا صـفـا آیـد هنوز مـاه مدیـنـه مـحـافـظ حـرم است کـنـار خـیـمـه طـفـلان صـدای پـا آید نشسته بانوی مظلـومـه با بـرادر خود سخن زغربت وهجران درآن سرا آید هرآنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید امـان ز لحـظـه فـردا که پــر بـلا آیـد دوبـاره پهـلوی بشکـسته را عیان بیند که روی خاک به صورت غم آشنا آید هنور یـار نرفـته، چـنین پریشان است چه می کـند که سـر او به نـیـزه ها آید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است این که می بینم تو را، امشب قرار آخر است چشم درچشم تو می دوزم، تو میگویی به من با زبان بی زبانی ایـن بهــار آخـر است صبح فردا از ترک های زمین خون میچکد با خَـطِ خـون می نویسم انتظار آخر است می روی و در غـبار حادثه گـم می شوی می رسی و می نویسم این غبار آخر است بر مدار عشق می چرخی و می اُفتی زمین عشق می گوید که برخیزی! مدار آخر است عشق می ریزد زمین از گوشۀ چشمان تو چشم هایت قسمـتی از شاه کار آخر است قسمتی دیگر کبود بغض های زینب است کـربلا در کـربـلا این یـادگـار آخر است شعـله می پاشند روی خـیمه ها، روی دلم گفته بودی در غزل! این شعله زار آخر است روی خاک افتاده خورشید و نگاهم می کند از نگاهش خوب می فهمم که بار آخر است
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکریک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هـر ثانـیه رویـاست اگر بگـذارند مثل قـدش قـدمش لحـن پــیـمـبـر وارش روی فـرزند تو زیـباست اگر بـگـذارند غـنچه آخــر چقدر آب مگر می خـواهد؟ عـمـر طفـل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی ت رفته و ای کاش که او بـرگـردد مـشـک او حـامل دریاست اگر بگذارند آب مـال خـودشان چـشم هـمـه دلـواپـس خـیـمه هـا تـشـنه سـقـاست اگر بـگذارند قامتـش اوج قـیام است قیامت کرده است قـد سـقـای تو رعـنـاسـت اگـر بگـذارند سنگ ها در سـخـنت هم نـفـس هـلهـله ها لحـن قــرآن تو گـیـراست اگر بگـذارند تـشـنــه آبـی و دارد لـب تـو مـی ســوزد آب مـهــریـهٔ زهـراسـت اگـر بـگـذارند بر دل مضطـرب و منتـظـر خـواهر تو یـک نـگـاه تو تـسـلاست اگـر بگـذارند آمد از سمت حــرم گـریه کـنـان عبد الله مجـتـبای تو هـمین جـاست اگر بگذارند رفـتی و دخـتر تو زمـزمه دارد که کفن کهـنـه پـیـراهن بــابـاسـت اگـر بگذارند
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
هر که بیرونی بُد از مجلس گریخت رشـته الـفـت ز هـمراهان گسیخت دور شـد از شـکّـر سـتـانـش مـگـس وز گـلـستان مـرادش، خـار و خس خــلــوت از اغــیــار شـد پـرداخـتـه وز رقـیـبـان، خـانـه خـالی ساخـته پیر میخواران، به صدر اندر نشست احـتـیـاط خـانـه کـرد و در بـبـست محــرمــانِ راز خـود را خواند پیش جمـله را بنـشاند، پیـرامون خویش بـا لـب خـود گـوشـشـان انـبـاز کـرد در ز صندوق حـقـیـقـت، بـاز کرد جمله را کرد از شراب عـشق، مست یــادشــان آورد آن عــهــد الــسـت گــفــت شــابـــاش ایـن دل آزادتـــان بــاده خــورهـسـتـیـد، بـادا یـادتـان یـادتـان بـاد ای به دلـتـان شـور مـی آن اشـارت های ســاقـی پـی ز پـی ایـنک از هر گـوشـه یی جـّـم غـفـیر مر شـما را می زند ساقـی صفـیـر کاین خــمــار آن بـاده را بـد در قـفـا هان و هـان آن وعـده را بـاید وفـا گــوشــۀ چــشـمـی نــمــایـد گـاه گـاه سوی مستان میکند، خوش خوش نگاه
: امتیاز
|
سخنام امام در شب عاشورا
گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس راه طـواف بر حـرم کـبریای ما
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم شـوق دیـدار تو در صحنۀ فـردا دارم تا كه جـاوید بـمـاند به جهـان دین نبی بـهـر قــربـانـیِ او اكــبــر زیـبـا دارم تا كـنـم پـیـروی از آن پـدر مـظلـومـم بهر شــق القـمری حامی و سـقـا دارم تا كـنم شـاد دل فـاطـمه و قـلب حـسن طفل شیرخواره و هم قاسم رعـنا دارم تا كه رونق بدهـم مستی بـازار غـمت خواهر خون جگر و زینب كبری دارم دخـت ویـرانه نـشین و پـسـر بیـماری بهــر مـانـدن وسـط آتـش اعـــدا دارم نیمه جانی ز عـطش مانده به پیكر بهرِ نیزه و سم ستور این دل صحـرا دارم هر كه خواهد كه غـنیمت ببرد گو آید كهـنه پـیـراهن و انگـشـتر اعـلا دارم سر اگر هـست فقـط در ره تو از بهرِ نـیزه و مطبـخ وهم دیر نصاری دارم بهر جانبازی در راه تو تا فـردا ظهر ناله و زمزمه و شیـون و غـوغا دارم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
به اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه به خـنده سیـنۀ خود را سپر کنید امشب نـمـاز وتـر بـخـوانــیــد و سـجـدۀ آخـر دعـا به زینب خـونینجگـر کنید امشب کـمالتـان پـر و بـال عـروجتـان گـشته بـه قــلـۀ ابــدیـت ســفــر کـنـــد امـشب شما به مکــتـب تـوحـیـد، زنـدگی دادید مبـاد آنکه ز مُـردن حـذر کـنـید امشب دل شب اسـت بـیـایـیـد دخـت زهـرا را ز ایـسـتـادگی خـود خـبـر کـنـید امشب کنون که آب روان را به رویتان بستند ز اشک شوق، لب خویش تَر کنید امشب اگر که عــاشــق دیـدارجد من هـسـتـید به صورت عـلیاکـبـر نظر کنید امشب جوان من بـدنش قطعه قطعه خواهد شد رواست گریـه به حـل پـدر کنید امشب شرار آتش شعرش همه ز سوز شماست دعـا به «میثم» ما بیـشــتـر کنید امشب
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
حجـاج کربلا کـه ز کـعـبـه سـلامـشان صحرای سرخ خون شده بیتالحرامشان پــرواز مـیکـنـنـد بــه دور امـامـشـان لـبـریـز گـشته کـاسـۀ صبـر تمـامـشان در انتـظار صبح گرفـتـند سـر بـه کف از شوق مرگ بر لبشان خـنـدۀ شعـف جون و زهیر وعابس وضرغامه و حبیب آمـاده تـا شوند سراپا به خون خضیب بر خود زدند تا دل دریـای خون نهیب از دست داده درپی ایـثار جان،شکیب خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان در عیـن سجـده حال و هـوای قیامشان نـاگـه امام، غــنچـۀ مـعــجـزنمـا گشود با بـهـتـرین خطابـه خـداوند را سـتود آنگاه رو به جـانب انـصـار خـود نمود کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود! ای عـمـر جــاودانـۀ دنیـا حــقــیـرتـان چـشمی ندیده در همه عـالـم نظیـرتـان اینجا حسین ومکتب خون وشهادت است میدان جاننثاری و عشق و ارادت است در بحر خون شنای شهادت عبادت است بر رهروان عشق، شهادت ولادت است اینجا عروج ما همه در خون تپیدن است جـان دادن و جـمال خداونـد دیـن است اینجـا بغـل گــشـوده شهادت بـرایــتـان ایــنـجـا بــود کـنـار خـداونـد جـایـتـان خون خـداست در یم خون، خونبهایتان لـبـخنـد میزنـد بـه خـدا زخمهـایـتـان یا سینه را به تــیـغ شهادت سپـر کـنـید یا اینـکه مـخـفـیـانه از اینجـا حذر کنید اینجا سخن ز نوک سنان و سر من است اینجا برهنه روی زمین پیکر من است ایــنـجـا هـزارپـاره تن اکـبـر من است اینجا قرارگـاه علـی اصغــر من است این راه مکه، این ره شامات، این عراق مـا تشنـۀ وصـال خــدائــیـم، الــفـراق! آن عاشقان جان به کفِ سخت، سختکوش آمد ز فرق تا به قدم خونشان به جوش برخواست از حقیقتتان بر فلک خروش گفتند: ای به راه غمت نیشِ نیزه، نوش! شمشیر مرگ با تو حیـات مکرر است عمری که بیتوباشد، ازمرگ بدتر است مـا لـذت زمـانـه نخـواهــیـم بیحسـیـن در عـرش، آشیـانه نخـواهیم بیحسین در چشم نـور، خانه نخواهـیم بیحسین ما عـمـر جـاودانـه نخـواهیم بیحسین عباس گفت: یوسف زهـرا! چرا رویم؟ ای کعـبۀ امـیـد! از این در کجـا رویم؟ ریـحـانـههـای دامـن گــلـخـانـۀ عـقـیـل گـفـتـند: ای بـه دامن تو قـدسیان دخیل عزت اگر نه خار تو گـردد، شود ذلیل ما زندگی کنیم و تو درموج خون، قتیل؟ ما را به سینه زخم تو خوشتر ز مرهم است حتی بهشت بیگـل رویـت جهنـم است یکسو حبیب جست ز جا گفت سیدی! بـا پــارههــای آتـش دل آتــشـــم زدی مـا خـار راه تـو، تـو عـزیـز محـمّـدی مـائـیـم جـاننـثـار تو، تو جان احمدی هـفـتـاد بـار اگـر که بـمـیـرم بـرای تو بـرخـیـزم و دوبـاره کنم جان فـدای تو فریاد زد زهیر که ای عــرش را مدار سـوزم اگر که بعـد شهادت هـزار بار خاکـستـرم به باد رود سوی کـوهـسـار گـردم دوباره زنـده به اعجاز کردگار سرافکـنم دوباره به پـای تو یا حسیـن! جـانـم هـزار بـار فـدای تو یا حسین! ای حــامـیـان آل عـلی! جـان فـدایـتـان آغـوش گـرم حضرت معـبود، جایتان در گـوش جـان مـردم عـالــم نـدایـتـان اینک زنـد حـسیـن، دوبـاره صدایـتان خــیــزیـد بـاز در ره او جـان فـدا کنید خود را دوباره هدیه به خون خـدا کنید خیل ستمگران که دم از جنگ میزنند بـر پــیـکـر امـام شمــا سنـگ میزنند ازخون سر به ماه رخش رنگ میزنند گـرگان کوفه بـر بدنش چنگ میزنند ای خفـتگان وادی خـون کـو قـیـامتان؟ بـر نـیـزه رفـت رأس منــیـر امــامتان ای خـون سیــدالـشهـدا خـونبـهـایـتـان ای بـر فـراز قــلـۀ تــاریـخ، پــایــتـان خـورشـیـدِ قـرنها سرِ از تن جـدایـتان بـایـد حـسیـن آیـد و گـویــد ثــنـایــتـان تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است سرسبز با ثنای شما نخل «میثم» است
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
اینجا به پشت خیمه صداها چه آشناست آری صـدا صدای مـنـاجـات کـربلاست امشب شب نماز و مناجات و گریه است فـردا زمـان، زمـانِ ملاقـات با خداست از خیمه ای صدای تلاوت رسد به گوش این صوت دلنوازِ علی اکبر از کجاست؟ سـوز و دعـا و آه و نـوا از کجـا رسد؟ گویی حسیـنِ فاطمه در حال التـجـاست انگـار این وداع شـب آخـر است و بس از هر کسی سراغ کنی، کار او دعاست امـشب مـیـان خـیـمـه و سجـاده و حـرم فردا به خون و خاک، سلیمان کربلاست عــباس، در قـنـوت شـبــش آرزو کـنـد یـا رب مرا ببخـش اگر آب پر بهـاست سـجـاد در دعـا چه طـلـب از خـدا کـند یا رب! تنِ نهـیف من افسوس مبتلاست زینب دعای نیمه شبش جزحسین چیست؟ تنها نه بر حسین که بر آل مصطفاست گاهی صدای گریۀ یک شیرخواره است لالای دختری ست، چه دردانه،خوش صداست این نازدانه هــا که دل از خیـمه برده اند یا رب قنوتشان چه غریبانه، با حیاست اصحاب، آن طرف همه مشغول ناله اند گویی حبیب، فکر کسی پشت خیمه هاست گویی به گوش زینب کبری رسیده است فـردا حـسین یـکّه و تنـهـا به نیـنواست حالا که هست، صحبت احلی من العسل زیبـاتـرین سخـن به لب ابن مجتـبـاست این گونه است مردن شیرین تر از عسل حـالا زمـان پَر زدنِ ما سـویِ خـداست این صحنه ای ست از شب زیبای کربلا حالا وظیفه چیست؟ که مشتاق کربلاست؟ مـا را بــرای کــرب و بــلا آفـریـده انـد یعنی حـسیـن مـنـتـظر ما به نیـنـواست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا
بیا که گـریه کـنـم لحـظـه های آخـر را بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را دلـم قـرار نـدارد بـیـا که تـا دم صـبـح بـنـالم از سر شب روضه های مادر را پرید خواب رباب از خیال حرمله باز گرفـته است به چـادر گلوی اصغر را خـدا کند که بمیرم در این شب و فردا که روی نـیزه نبـینم ســــر بــرادر را خـدا کند که نـبـیـند دو چـشم مـبـهـوتم به زیـر بـوســۀ نـیـزه تـن مـطـهـر را خـدا کند که نبـینم به روی طشت طلا جسارت نـوک چوب و لبـان پـرپر را خـدا کند که نـبـینم به زیر آتـش و دود به دست قـاتـل تـو پـاره های معجر را
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
خـدا کند نرود امشب و سحــر نشود که روز مـا ز شب تار تیـره تر نشود خدا کند که بـه حشر انتها شود امشب که حـشـر واقـعـه کـربـلا دگـر نـشود فـراق کرب و بلا می کـشـد مـؤیـد را مـگر جـوار پـدر قـسـمت پـسر نشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شب عاشورا
امشب به خواب رفـتـه نـگـاه ستاره هـا افـتـاده از نــفـس، تـپـش گــاهـواره هـا فـردا کـنـار عـلـقـمه تـصـویـر می شود طرح شگـفت حادثـۀ خـون نـگـاره هـا شبناله ای غـریب در این دشت لاله خیز آشفته خـواب سنـگـی این سنگـواره ها لالای، لای، کودک لب تشنه ام، بخواب ای غنچه، گل شکفـتـۀ دشت شراره ها مـادر بـخـواب، تا رود از یـاد نـازکـت آوای جـانــگـداز گــلـو پــاره پــاره هـا مـادر بـخـواب، تا که نـبـیـنی نخـفـته ام در حـیـرت شـکـستن بـغـض مناره هـا دنیا بخواب رفته، تو هم لحظه ای بخواب بـنـگر بـخـواب رفـتـه نگـاه ستـاره هـا
: امتیاز
|